سه سال اسارت و زندگی در وضعیتی که یک مو تا مرگ فاصله داشتند، عشقشان به دریا را کم نکرد. «آدم بلوچی» میگوید: ما عاشق دریا هستیم. رزق من و همسرم و شش بچهام از دریا میآید. اما تصمیم گرفتیم دیگه سمت سومالی و هند نرویم.
سه سال اسارت و زندگی در وضعیتی که یک مو تا مرگ فاصله داشتند، عشقشان به دریا را کم نکرد. «آدم بلوچی» میگوید: ما عاشق دریا هستیم. رزق من و همسرم و شش بچهام از دریا میآید. اما تصمیم گرفتیم دیگه سمت سومالی و هند نرویم.همین ساحل ایران خوب است، حداقل امنیت دارد.حالا دو روز بعد از آزادی چهار صیاد بلوچ از دست دزدان دریایی در لابی هتل انقلاب با آنها هم صحبت شدیم تا داستان سه سال جدال با مرگ را بازگو کنند.مسعود بلوچی، شیرمحمد تابهزر، احمد بلوچی و آدم بلوچی هنوز آثار شکنجههای دزدان بر روی بدنشان هست.
وقتی به بخش شکنجهها میرسند، جای زخم و سوختگیها و دندانهای شکسته را نشان میدهند.
احمد میگوید: آزادی ما معجزه بود، هشت نفر جلوی چشم ما مردند. از دولت تشکر میکنم که ما را فراموش نکرد وگرنه ما هم به سرنوشت آن هشت نفر دچار میشدیم.
آغاز سفر
٢١ صیاد ،بهمنماه سال ٩٣ با یک فروند لنج از بندر کنارک راهی دریا شدند. قرار بود ماهی صنعتی – تن- صید کنند و شب عید دست پر به خانه برگردند، اما سرنوشت ماجرای دیگری را رقم زد و سفر
دو ماههشان ۴٠ ماه طول کشید. شیر محمد میگوید: هفت روز در راه بودیم تا اینکه به ۴٠۶ کیلومتری ساحل سومالی رسیدیم. در منطقه آزاد تور انداختیم . ٢۵ روز آنجا بودیم و ماهیگیری میکردیم. یک روز عصر تور را پهن کردیم تا صبح آن را جمع کنیم که دزدان دریایی آمدند. با دو قایق تندرو بودند. ١۵ مرد مسلح که حتی آرپیجی و نارنجکانداز داشتند. دنبال کشتی بودند و هرچه دور زدند کشتی پیدا نکردند. به سمت ما آمدند و به غیر از ناخدا و مکانیک همه به قسمت پایین لنج رفتیم. چند دقیقه بعد سوار لنج شدند و موتور را خاموش کردند. نمیدانستیم بالا چه خبر است. ناخدا صدا زد لنج را گرفتند بیاید بالا. وقتی بالا رفتیم، فهمیدیم ١۵ نفر هستند. همه مسلح بودند. گفتند دستها را روی سر بگذارید و رو به دریا بنشینید.
١۴ ماه اسارت در لنج
دزدان صیادان ایرانی را به ابویو بردند و دو روز آنجا نگه داشتند. با دیدن ناوهای فرانسه و تایلند تغییر مسیر دادند و به سمت آلور رفتند. دزدان وقتی فهمیدند صیادان پولی ندارند، آنها را مجبور کردند که با خانوادههایشان تماس بگیرند و ١٢٠ هزار دلار برای آزادیشان خواستند.
شیرمحمد درباره این ١۴ ماه ادامه داد: در لنج ۵٠ کیسه آرد و چند کیسه برنج داشتیم که در این ١۴ ماه با آن شکم خود را سیر میکردیم. در این مدت در قسمت پایین لنج بودیم و فقط برای دستشویی اجازه داشتیم روی عرشه برویم. با آب شور حمام میکردیم و پوستمان زیر آفتاب میسوخت. بعد از ١۴ ماه چند هلیکوپتر بالای سرمان آمدند. دزدان ترسیدند و ما را به جنگل بردند.
شکنجههای مرگبار
ورود گروگانها به جنگل شروع شکنجهها بود. شکنجههایی که جان هشت صیاد را گرفت. دیگر از آب و غذا خبری نبود و دزدان تهدید میکردند، خانوادهها پول بدهند تا به شما غذا و آب بدهیم.
«آدم» که برادرش بر اثر شکنجه جانش را از دست داد، درباره شکنجهها گفت: در جنگل ما را به دو گروه تقسیم کردند. چهار نفر از جمله ناخدا و مکانیک را دزد دریایی به نام کرانی با خود برد و ۱۷ نفر هم در همان منطقه ماندیم. عبدولی عبدالحسین و فقط دزدان دریایی بودند که ما را گروگان گرفته بودند. فقطمی پیرمردی ۸۰ ساله بود که به زور راه میرفت و همیشه ما را تهدید به مرگ میکرد. او کنار ما سیگار میکشید و آتش سیگار را روی دستمان خاموش میکرد. چهار نفر از ما را در همان ابتدا دزدان معاوضه کردند و تحویل دولت دادند. ۹ نفر باقی مانده بودیم که پاهای ما را با زنجیر بسته بودند. پسر جوانی به نام گلاب در میان ما بود که برای بستن او زنجیر نداشتند، به همین خاطر پاهایش باز بود. یک شب گلاب تصمیم به فرار گرفت و نیمههای شب فرار کرد. آن شب باران شدیدی میبارید و دزدان در چادر بودند.
صیاد نجات یافته ادامه داد: با فرار گلاب شکنجههای آنها بیشتر شد. با دندان بازوی ما را گاز میگرفتند، طوری که گوشت از بدن جدا میشد. با آهن پای یکی از صیادان را از چهار جا شکستند. دیگر از آب و غذا خبری نبود. ۴۵ روز به ما غذایی ندادند. در همان روزهای اول دو نفر جان سپردند. شش نفر دیگر هم بر اثر گرسنگی فوت کردند. دو نفر صبح، دو نفر عصر و دو نفر شب. برگ درخت میخوردیم تا زنده بمانیم. صبح تا غروب ما را از درخت آویزان میکردند و اگر از درد فریاد میزدیم بیشتر کتک میخوردیم. دزدان موادمخدری مثل کاه میکشیدند که بعد از کشیدن آن سرحال میشدند و میخوابیدند. امان از وقتی که از خواب بیدار میشدند. به جان ما میافتادند و کتکمان میزدند. هیچ امیدی به زنده ماندن نداشتیم. به دزدان گفتیم اگر ما هم بمیریم کسی برای آزادیمان پول نمیدهد. وقتی این را گفتیم و قول دادیم از خانوادهها پول بگیریم قبول کردند که غذا بدهند. دو لیوان برنج و سه لیتر آب به ما دادند. کاغذی جلوی ما گرفتند و خواستند در مقابل دوربین درخواست کمک کنیم. بعد این فیلم را برای خانوادهها فرستادند.
دزدان به فکر پول بودند و زنده یا مردن صیادان برایشان مهم نبود. شکنجهها را ادامه میدادند تا آنها را مجبور کنند از خانوادههایشان پول بگیرند. شریف، عظیم، خالد، علی، اعظم، صادق و ماجد بر اثر شکنجهها جان خود را از دست دادند و دزدان آنها را با همان لباسها در کنار چادر محل نگهداری صیادان دفن کردند. سه نفر از صیادان در این ماجرا برادران خود را از دست دادند و دزدان پنج دقیقه به آنها وقت دادند که کنار قبرشان عزاداری کنند. یکی از صیادان به جای کفن پیکر برادرش را داخل گونی گذاشت و دفن کرد.
خانواده صیادان وقتی از وضعیت آنها باخبر شدند، ۴۵ هزار دلار جمع کردند و با واسطه به دزدان دادند. صاحب لنج هم ۷۵ هزار دلار به مردی سومالی به نام عثمانی داد که او پولها را دزدید.
عملیات آزادی
از ۹ ماه قبل عملیات آزادی صیادان وارد مرحله تازهای شد. درگیری مسلحانه، پیادهروی در جنگل، انتقال به شهرهای مختلف و در نهایت رسیدن به موگادیشو.
در آنجا بود که صیادان متوجه شدند، این جابهجاییها بخشی از عملیات سربازان گمنام امام زمان(عج) برای آزادی آنها ست. عملیاتی پیچیده که یک اشتباه در آن میتوانست تلاش سه ساله برای آزادی آنها را خنثی کند.
احمد حالا خوشحال است که بعد از گذشت سه سال دوباره به ایران بازگشته و قرار است پیش خانوادهاش برود، از وقتی آزاد شده چند بار با خانوادهاش تلفنی صحبت کرده است. او درباره عملیات آزادیشان گفت: ۹ ماه قبل دو مرد مسلح نگهبان ما بودند، هشت نفر به آنها حمله کردند و با تیراندازی ما را نجات دادند. ابتدا فکر میکردیم آنها هم دزد دریایی هستند. ما را به سمت شهر بردند و در آنجا آب و غذا دادند.
کاری با ما نداشتند اما نمیگفتند چکار میخواهند بکنند. سرانجام یک روز گفتند قصد دارند ما را به ایران بازگردانند. ما را به الدیرا بردند و دو روز آنجا بودیم. بعد هم تحویل یک مردی که دولتی بود دادند و از طریق او تحویل سفیر ایران در کنیا شدیم. از آنجا هم به ایران بازگشتیم. فکر نمیکردیم این کارها برنامهای برای آزادی ما باشد و وقتی به کشور بازگشتیم همه چیز را فهمیدیم. ما مجبوریم برای تامین هزینههای زندگی به دریا برویم. ماهی یک میلیون تومان حقوقمان است اما تصمیم گرفتیم دیگر سمت سومالی نرویم.
عملیاتی پیچیده و مهم
کارشناس این پرونده در تشریح عملیات رهایی گروگانها به جامجم گفت: لنج سراج فروردین سال ۹۴ در ۴۶۰ کیلومتری ساحل سومالی گرفتار دزدان دریایی شد. از همان زمان ما تلاش برای رهایی گروگانها را آغاز کردیم. در ابتدا روابط ما با دولت سومالی برقرار بود و توانستیم از طریق این روابط پنج نفر را طی دو مرحله به ایران بازگردانیم. چهار نفر را در مرحله اول و یک نفر به نام گلاب فرار کرد.
او بعد از ۱۰ شبانهروز پیادهروی خود را تحویل پلیس این کشور داد. برای بازگرداندن گلاب تلاش زیادی شد. او مدارک هویتی نداشت و انتقالش با مشکلاتی روبهرو بود. حتی پلیس اتیوپی هم یک ماه او را بازداشت کرد. در ادامه برای اثبات حسن نیت خود، از طریق مقامات رسمی و بینالمللی وارد مذاکره شدیم که به نتیجهای نرسیدیم. حتی از طریق رابطهای دزدان دریایی وارد صحبت شدیم. در این مدت تبلیغات منفی میشد که به خاطر اینکه اینها بلوچ هستند، دولت کاری نمیکند اما ما مجبور بودیم عملیات را خاموش پیش ببریم. سال ۹۶ از طریق واسطهها با عبدولی قرار گذاشتیم که چهار دزد دریایی زندانی را بدهیم و صیادان را آزاد کنیم اما عبدولی سر قرار نیامد. شورای عالی امنیت ملی این ماموریت را برعهده وزارت اطلاعات قرار داده بود و دوستان سپاه قدس هم به ما کمک کردند.
وی ادامه داد: در مرحله دوم یک تیم را از تانزانیا به منطقه فرستادیم تا صیادان را نجات دهند . یک فروند لنج متعلق به آقای بلیدئی هم به شبه جزیره جنگلی «کیس مایو» فرستاده شد. آن منطقه به خاطر حضور گروهک تروریستی القاعده تحت نظارت هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا است. آمریکاییها به تحرکاتی که این گروه در جنگل انجام میدادند مشکوک شدند و نتوانستیم عملیات را تا پایان پیش ببریم و بعد از ده روز لنج برگشت. در مرحله سوم لنج آقای بلیدئی را این بار به بهانه ماهیگیری به منطقه فرستادیم که ۶۰ روز آنجا بودند و به خاطر رو به اتمام بودن سوخت مجبور به برگشت شد.